نویسنده: دکتر جلیل مشیدی
دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اراک



 

چکیده

یکی از مهم ترین مباحث علم معانی، بحث جمله های مجازی است؛ به گونه ای که هر شاعر یا نویسنده خلاقی ناگزیر از کاربرد آنهاست و در واقع یکی از ملاکهای عمده هنرمندی آنان را همین موضوع شکل می دهد و چون نسبت به دیگر مباحث علوم بلاغی، یعنی بیان و بدیع، حالتی نهانی و پنهانی دارد، کشف آنها برای مخاطب نیز هنری بشمار می آید.
رودکی با اینکه در اوان حیات مجدد زبان فارسی ظهور نموده، کاربرد گسترده و طبع پسند این جمله ها، شعرا او را تأثیر و جذابیتی ویژه بخشیده است و نشانگر آن است که بلاغت ملکه طبیعت او بوده و از این راه شعر او در عین سادگی تجمل یافته و به طور فطری بر دل و جان مخاطب مؤثر می افتد؛ بدین سبب معانی تخیلی او چنان صادقند که گویی با حقیقت چهره به چهره اند. او دامنه خیال را در معانی تا اندازه ای گسترانده است که به سبب شدت نازک خیالی معانی تباه نگردد. در این نوشتار، جمله های مجازی در اشعار رودکی، از این دیدگاه نگریسته شده اند.
زبان آنگاه بیانی هنری می شود که درونش را زیورهای معنا پرورده و یا برونش را آرایه های لفظی آراسته باشد و یا هر دو به هم دلِ ادب پژوه را بربایند. هر یک از دانشهای زیباشناسی(علوم بلاغی)از بدیع و معانی و بیان رهی به درون می برند و رگه هایی به بیرون سخن و از میان آنان، دانش «معانی» از همه نهانی تر است از آن که با اندیشه و خرد، خرده برده هایی فراخ تر دارد و از همین باب است که دیریاب تر است و از میان شاخه های آن «جمله های مجازی» بیش از همه پیشتازی می کنند و این بدان سبب است که درهم تنیدن واژگان نخستین نمود بودِ خود را در تار و پود «جمله»به رخ می کشند و زیباییهای دلبرکیش خویش را از درون می آغازند و سپس برون چشم نواز را می سازند.
اما معنای نقد بلاغی که در این نوشتار جمله های مجازی خبری در دانش معانی اش بررسی می شود، همان نقد فنی است که از دهه 1940 به بعد معنای نوی یافته و آن چنین است که میان نویسنده و خواننده پیوندی تأثیرگذار هست. نقد بلاغی به تحلیل انگیزه هایی می پردازد که باعث تأثیر متن بر خواننده می شود و فضای اثر را در ذهن خواننده رسوخ می دهد؛ همان که «روانشناختی بلاغت»نام دارد(1). نویسنده و شاعر گاه خودآگاه و گاهی ناخودآگاه از این عناصر و عوامل بهره می برد(نقد ادبی، ص 372).
ضمن اینکه ذهنیت خواننده نیز در برداشت و تفسیر متن مؤثر است و از همین جا تفاوت دیدگاه فراهم می آید؛ مانند شعر«بوی جوی مولیان»رودکی؛ دولتشاه در تذکره الشعرا از اینکه این شعر آن همه شهرت یافته و آنچنان در شاه سامانی مؤثر افتاده بود در شگفت است و می گوید: این کلام بسیار ساده و عاری از هنرهای ادبی است و لابد تأثیر آن در شاه بدان سبب بوده است که رودکی آن را در «پرده عشاق» همراه نوای چنگ خوانده است. حال آنکه نظامی عروضی در قرن ششم در ستایش این شعر رادِ سخن داده و نوشته است که امیر معزی را گفتند آن را جواب ده و او گفته است که نتوانم. البته سبب این تفاوت دیدگاه نیز به نوع سلیقه و ذوق ادبی هر شخص یا دوره هم مربوط است؛ چنانکه در دوره سبک خراسانی اشعاری را که لفظ آن نیک و معنی آن ساده باشد می پسندیدند؛ رودکی خود نیز گفته است:
اینک شعری چنان که طاقت من بود
لفظ همی نیک و هم به معنی آسان(2)
اما در سبک هندی سخن از نازکی اندیشه و معنی بیگانه و فکر رنگین است و شعر بدون استعاره و پیچیدگی را بی نمک می شمردند:
دامن هر گل مگیر و گرد هر خاری مگرد
طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش
زلف مشکین تو یک عمر تأمل دارد
نتوان سرسری از «معنی پیچیده» گذشت
(صائب تبریزی، جلد2،‌ غزل 1629)
استاد زرین کوب نیز نوشته است:«شیوه شعر رودکی بر سادگی معنی و روانی لفظ مبتنی است و در همان حال جزالتی کم نظیر مایه مزیت شعر اوست. آنجا که با توصیف و تشبیه سروکار دارد غالباً از گزاف و مبالغه لاطایل می پرهیزد. در مدح نیز بیشتر به همان که در سخنش«لفظ همه خوب و هم به معنی آسان» باشد قناعت می کند و در جستجوی صنعت و تکلف نیست.
با این همه در ابداع معانی قدرت تمام دارد و شعر او در عین سادگی و روانی از معانی لطیف و مضامین تازه مشحون است(با کاروان حلّه، صص 14-15)البته«تازه بودن مضامین و افکار شعری یکی از خصایص شعر این دوران(قرن چهارم) است؛ زیرا شاعران با موضوعات تازه ای سروکار داشتند که پیش از آن ساخته نشده بود. حتی آنچه از ادب عربی اقتباس می شد، ‌بر ذوق پارسی گویان انطباق یافته است. پیداست که در چنین حالی گوینده ناگزیر بود به جای تقلید و متابعت از پیشینیان به ابتکار دست زند. اثر روحی این وضع، تقویت نیروی ابتکار در شاعر و مهیا کردن اوست برای ورود در موارد و مضایق گوناگون و خروج از آنها، بی آنکه دچار ضعف و خطا گردد. آوردن ترکیبات تازه، استعارات نو و دلپذیر، انواع تشبیهات اعم از محسوس و معقول و خیالی و وهمی و مفرد و مرکب نیز از خصایص این عهده است»(خلاصه تاریخ ادبیات، ‌ج اول، ‌ص 96). این حالت، عکس شعر عرب بود؛ زیرا جمود در شعر عرب از قرن چهارم هجری شروع شد و با گذشت زمان، شدت بیشتری گرفت. چرا که اهل ادب به این باور رسیده بودند که پیشینیان بر و بوم دانش و سخن را همه رُفته اند و برای آنان چیزی جز تکرار متکلفانه و غامض مضامین آنان باقی نمانده است. این تکلف و تقید هم در شعر و هم در رسایل نثر رواج یافته بود و شاعر و نویسنده به آنچه می گفتند،‌نمی اندیشیدند و تمام همّ و غم آنان به کار بردن صور خیال و آرایه های بدیعی به عنوان ابزارهای بیان بود. حتی این صور بیانی و بدیعی نیز به صورت ملال آوری تکراری بودند. در این دوران حس می کنیم گویا خردها سترون گشته اند و دیگر نمی توان نظم یا نثری یافت که بوی تازگی بدهد و وقتی به قرن ششم و پس از آن می رسیم، در می یابیم که مضامین ته کشیده اند(تاریخ و تطور علوم بلاغت، ص 366). و لذا اینکه استاد زرین کوب نوشته اند:« رودکی مکرر و با لحنی مقرون به اندیشه همچشمی و برابری از شاعران عرب یاد می کند» (با کاروان حله، ‌ص 15)شاید مربوط به شاعران قبل از قرن چهارم باشد.
به هر حال، شعر رودکی در زبان فارسی،‌ شعر پیشرو یا شعر الگو است و او «عقده اُدیپ»ندارد. چون پیش از او شاعران چندی نبوده اند؛ بنابراین چنین می نماید که بلاغت قرآنی در شعرش مؤثر افتاده،‌ به ویژه که نوشته اند او در هشت سالگی قرآن را تماماً حفظ بوده است. و همچنین از آنجا که در عصر رودکی هنوز علوم بلاغی در زبان فارسی به قلم نیامده بود، شاید پذیرفت که در سرشت و طبع او مایه های بلاغت نهفته بوده و با وجود بلاغت قرآنی، رسوخ و استواری یافته و در آینه اشعارش به جلوه درآمده است؛ چنانکه گفته اند: اصولاً بلاغت ملکه است، یعنی متکلم فصیح ذاتاً توانایی بر ادای کلام فصیح دارد.
از مطالعه و بررسی اشعاری از رودکی در باب جمله های مجازی چنین به نظر می آید که بیشترین آن جمله ها خبری هستند، آنچنان که در قرآن کریم است و او با معانی ثانوی این جمله ها از امکانات بالقوه زبان چنان بهره برده که توانسته است به خوبی معنی مقصود را بنابر مقتضای حال، برساند و سخن خود را مؤثر گرداند و همان گونه که در بحثهای نقدی ادبی از دیرباز تاکنون علت غایی ادبیات را نفوذ و تأثیر در دلها گفته اند، رودکی در مجاز آوردن جمله ها این نکته را برآورده نموده و در درآمد و بیرون شدنش از مضایق و دقایق سخن بر وجهی نیکو توفیق یافته است و همان گونه که گفته شد یقیناً بلاغت قرآنی را در ایجاد چنین شیوه هنری تأثیراتی بوده است؛ به قول شهید بلخی(فت: 325ه ق)
به سخن ماند شعر شعرا
رودکی را سخن تلو«نُبی»است
شاعران را خه و احسنت مدیح
رودکی را خه و احسنت هجی است
(گزیده اشعار، ص 48)
اینک به بررسی جمله های خبری مجازی می پردازیم تا مدعای گفته شده را اثباتی فراهم آید؛ چنانکه نوشته شد، بستر هنر در دانش معانی جمله است و جمله را نیز که کاربردهای ویژه ای در علم معانی دارد بر دو گونه بخش کرده اند: خبری و انشایی.
جمله های خبری آن است که راست و دروغ در آن قابل سنجش باشد و آن بر دو پایه نهاده شده است: نهاد و گزاره و همچنین جمله خبری هم ایجابی می تواند باشد، هم سلبی.
اما مقصود از خبر در علم معانی، آگاهانیدن شونده از مفاد خبر نیست، بلکه انگیزه هایی زیباشناسانه در آن مطرح می شود که آن را از دست برد زبان به قلمرو ادب برمی کشد؛ در این صورت، خبر جای انشا را می گیرد و این همان مجاز است که به جمله مایه هنری می بخشد.
این گونه جمله های خبری هنری را بسته به انگیزه های سخنور به گونه هایی بخش کرده اند که برخی از آنها را در شعر رودکی باز می نماییم:

1- آشکار نمودن شادمانی و تشویق به بهره بردن از فرصتها؛ مانند چکامه با مطلع:

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
(دیوان، ص 63)
که برخی ابیات آن چنین است:
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
یک چند روزگار جهان دردمند بود
به شد که یافت بوی سمن را، دوا طبیب
باران مشکبوی بارید نو به نو
وز برف برکشید یکی حلّه قشیب
لاله میان کشت بخندد همی ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضیب
صلصل به سرو بن بر، با نغمه کهن
بلبل به شاخ گل بر، با لحنک غریب
یا ابیات قطعه جشن مهرگان با مطلع:
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
(دیوان، ص 67)
-شعر لاله به مطلع:
گل دگر ره به گلستان آمد
واره باغ و بوستان آمد
(دیوان، ص 71)
-در مدح ابوالطیب طاهر که ضمن شادمانی تشویق می کند به بخشندگی و جود بیشتر:
مرا جود او تازه دارد همی
مگر جودش ابر است و من کشت زار
(دیوان، ص 94)
خدای را بستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
(دیوان، ص 136)
اظهار شادمانی می کند از اینکه مدح کسی را نگفته؛ در حالی که مدح و ستایش کم نگفته است؛ شاید این بیت از آنِ‌ رودکی نباشد و یا اینکه در حالت خاصی، نسبت به حجم مدح دیگر شاعران، چنین ادعایی کرده باشد. اظهار شادمانی و خرسندی در ستایش دادگری ممدوح، همراه با تشویق غیرمستقیم و اغراق:
زعدل توست به هم، باز و صعوه را پرواز
زحکم توست شب و روز را به هم پیوند
به خوشدلی گذران بعد از این که باد اجل
درخت عمر بداندیش را زپا افکند
(دیوان، ص 96)
اظهار شادمانی از شجاعت و دلاوری ممدوح:
چاکرانت به گه رزم تو خیاطانند
گرچه خیاط نبیند ای ملک کشورگیر
به گز نیزه قد خصم تو می پیمایند
تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
(دیوان، ص 96)
شادمانی از زیبایی یار:
جعدی سیاه دارد کز کشی
پنهان شود بدو در سر خاره
ماه تمام است روی دلبرک من
وز دو گل سرخ اندرو پرگاله(3)
(دیوان، ص 166)

2-خبر برای تشویق و برانگیختن به کاری:

کسی را که باشد به دل مهر حیدر
شود سرخ رو در دو گیتی به آور(4)
(دیوان، ص 158)
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی...
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
(دیوان، ص 75)
خبر تشویقی همراه با اظهار شگفتی:
وقت شبگیر بانک ناله زیر
خوشتر آید به گوشم از تکبیر...
آن زبان آور و زبانش نه
خبر عاشقان کند تفسیر
گاه دیوانه را کند هشیار
گه به هشیار بر نهد زنجیر
(دیوان، ص 68)
پوپک دیدم به حوالی سرخس
بانگک برده به ابر اندرا
چادرکی رنگین دیدم برو
رنگ بسی گونه بر آن چاردار
(دیوان، ص 70)
آن صحن چمن که از دم دی
گفتی دم گرگ یا پلنگ است
اکنون زبهار مانوی طبع
پرنقش و نگار همچو رنگ است
(دیوان، ص 70)
گل دگر ره به گلستان آمد
واژه باغ و بوستان آمد
وار آذر گذشت و شعله آن
شعله لاله را زمان آمد
(دیوان، ص 70)
رودکی در بیشتر توصیفهایی که از طبیعت دارد، خبری می دهد تا شنونده را دعوت کند به تماشای گل و گلزار و لذت بردن از آن مناظر؛ البته مقصودش سیر آفاق نیست؛ بلکه شادی ای کودکانه است. بیشتر ابیات آن قصیده با مطلع:
مادر می را بکرد باید قربان
بچه او را گرفت و کرد به زندان
(دیوان، ص 77)
با اینکه رودکی مسلمان است، تشویق می کند به می خوارگی؛ شاید بدان سبب که در برخی مذاهب اهل سنت شراب سیکی حلال است و یا اینکه مسلمانی دمدمی مزاج بوده و بر آن بوده است که در بعضی حالات نباید نوشید.
-گاه غیرمستقیم تشویق می کند به کاری با اغراق در مدح ممدوح؛ مثلاً برانگیختن به عدل یا سخا یا شجاعت:
به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی
چنان گریخت ز دهر دو رنگ رنگ فتور
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به نیش چنگل خونریز تارک عصفور
(دیوان، ص 97)
حاتم طایی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
(دیوان، ص 97)
شاهی که به روز رزم از رادی
زرین نهاد او به تیر در پیکان
تا کشته او از آن کفن سازد
تا خسته او از آن کند درمان
(دیوان، ص 98)
هر آنکه خاتم مدح تو کرد در انگشت
سر از دریچه زرین برون کند چو نگین
(دیوان، ص 98)
-تشویق به شادی خواری و کناره گیری از غم و اندوه:
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان باید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
(دیوان، ص 122)
تا بشکنی سپاه غمان بر دل
بر خویشتن ظفر ندهی باری
(دیوان، ص 103)
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی
(دیوان، ص 161)
جعدی سیاه دارد کز کشی
پنهان شود بدو در سر خاره
(دیوان، ص 166)
همان گونه که دیده می شود، بیشتر خبرهای تشویقی یا توصیف معشوق یا ممدوح یا وصف طبیعت است.

3- خبر مفید ارشاد و راهنمایی:

اندر بلای سخت پدید آرید
فضل و بزرگ مردی و سالاری
(دیوان، ص 104)
جان دوم را که ندانند خلق
مصقله ای کرد و به جانان سپرد
(دیوان، ص 106)
این جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است
(دیوان، ص 122)
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آنکه او نخورد و نداد
(دیوان، ص 22)
ارشاد، همراه پند و اندرز:
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه چون نگری سر به سر همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
(دیوان، ص 126)
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آنکه ایزدش این چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و، غم نخورد
(دیوان، ص 128)
ارشاد همراه تمثیل:
چون بچه کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد پر و بیوکند موی زرد
کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود باز گرد گرد
(دیوان، ص 128)
هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد زهیچ آموزگار
(دیوان، ص 146)
همچنان سرمه که دخت خوبروی
هم به سان گرد بردارد ز روی
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدم روزی به پایان آردش
(دیوان،‌ص 148)
درخش ار نخندد به گاه بهار
همانان نگرید چنین ابر زار
(دیوان، ص 158)
ایزد هرگز دری نبندد بر تو
تا صد دیگر به بهتری نگشاید
(دیوان، ص 93)
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد
(دیوان، ص 93)
همان که درمان باشد به جای درد شود
و باز درد همان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
و نو کند به زمانی همان که خلقان بود
بسا شکسته بیابان که باغ خرم بود
و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود
(دیوان، ص 111)
ارشاد به همراه نهی:
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
(دیوان، ص 121)
گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم
هم باد برین آید و هم باد فروردین
(دیوان، ص 159)

4- خبر برای اظهار اندوه و تأثر و دردمندی:

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوارا شده ست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای
(دیوان، ص 118)
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیب سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
(دیوان، ص 118)
اظهار اندوه همراه با بیان صفت شکیبایی و تحمل خویش:
در منزل غم فکنده مفرش ماییم
وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
(دیوان، ص 167)
-همه ابیات چکامه با مطلع:
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود
نبود دندان لابل چراغ تابان بود
(دیوان، ص 111)

5- خبر مفید افسوس و دریغ:

آی دریغا که خردمند را
باشد فرزند و خردمند نی
ورچه ادب دارد و دانش پدر
حاصل میراث به فرزند نی
(دیوان، ص 127)
-افسوس از آزمندی همراه عبرت آموزی:
همچنان کبتی که آرد انگبین
چون بماند داستان من برین
کبت(5)ناگه بوی نیلوفر بیافت
خوشش آمد، سوی نیلوفر شتافت
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گه رفتن فراز آمد بجست
تا چو شد در آب، نیلوفر نهان
او به زیر آب ماند از ناگهان
(دیوان، ص 151)
مدخلان(6)را رکاب زر آگین
پای آزادگان نیابد سر
(دیوان، ص 158)
آه ازین جور بد زمانه شوم
همه شادی او غمان آمیغ
(دیوان، ص 158)
یکی آلوده گر باشد، که شهری را بیالاید
چو از گاوان یکی باشد که گاوان را کند ریخِن(7)
افسوس همراه بزرگداشت:
ای دریغ آن حرّ، هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ آن گو، به هنگام وغا سام گراه
(دیوان، ص 163)
افسوس عاشقانه:
چون کار دلم ز زلف او مانده گره
بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره
امید ز گریه بود، افسوس افسوس
کان هم شب وصل در گلو ماند گره
(دیوان، ص 168)

6-خبر مفید آرزومندی:

آرزوی وصال:
با آن که دلم از غم هجرت خون است
شادی به غم توام زغم افزون است
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنین است، وصالش چون است!
(دیوان، ص 168)
از گیسوی او نسیمک مشک آید
وز زلفک او نسیمک نسترون
(دیوان، ص 165)
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
(دیوان، ص140)
زلف تو را جیم که کرد؟ آنکه کرد
خال تو را نقطه آن جیم کرد
وان دهن تنگ تو گویی کسی
دانگکی نار به دو نیم کرد
(دیوان، ص141)
سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
(دیوان، ص 140)
بر رخش زلف عاشقان است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
(دیوان، ص 138)
گل صد برگ و مشگ و عنبر و سیب
یاسمین سپید و مورد بزیب
این همه یکسره تمام شده ست
نزد تو ای بت ملوک فریب
شب عاشقت لیله القدر است
چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب...
(دیوان، ص 132)
به حق نالم زهجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هزارا
(دیوان، ص 141)
چهار چیز مر آزاده را ز غم بخرد
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
(دیوان، ص 128)
بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی
(دیوان، ص142)
همانگونه که دیده می شود اغلب آرزوهای رودکی در دیدار و وصال خوبرویان و بهره مندی از زلف و رخ آنان است؛ البته از حد توصیف صورت فراتر نرفته و نوعی عفت کلام در سخنش هست.

7-خبر مفید تعجیز:

چرخ نیارد بدیل تو ز خلایق
وان که تو را زاد نیز چون تو نزاید
(دیوان، ص93)
جهان این است و چونین بود تا بود
و هم چونین بود اینند یارا
(دیوان، ص131)
یعنی جهان این گونه است و تو نمی توانی قانونش را عوض کنی.
سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته بیند در اوفتد در چاه
(دیوان،‌ص140)
یعنی: فرشته هم نمی تواند مقاومت کند و گرفتار می شود.(همراه مبالغه)

8-خبر مفید استرحام و فریادخواهی:

آی از آن چون چراغ پیشانی
آی از آن زلفک شکست و مکست
(دیوان، ص 165)
چون برگ لاله بوده ام و اکنون
چون سیب پژمریده بر آونگم
(دیوان، ص 161)
همچو چشمم توانگر است لبم
آن به لعل، این به لؤلؤ شهوار
(دیوان، ص 138)
مراد آن است که از چشمم اشک خونین(لعل مانند) می بارم و با لبم شعرهایی چون لؤلؤ شاهوار می گویم؛ بنابراین به من ترحم نما.
دل من ارزنی، عشق تو کوهی
چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟
کسان که تلخی زهر طلب نمی دانند
ترش شوند و بتابند روز اهل سؤال
تو را که می شنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که می طلبم خود چگونه باشد حال؟!
(دیوان، ص 127)
دریا دو چشم و، بر دل آتش همی فزاید
مردم میان دریا و آتش چگونه پاید؟
(دیوان، ص 117)

9-خبر مفید عبرت و تنبه:

کاروان شهید رفت از پیش
وانِ ما رفته گیر و می اندیش
(دیوان، ص 101)
همان که درمان باشد به جای درد شود
و باز درد همان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
و نو کند به زمانی همان که خلقان بود
(دیوان، ص 111)
هم به چنبر گذر خواهد بود
این رسن را، اگرچه هست دراز
خواهی اندک تر از جهان بپذیر
خواهی از ری بگیر تا به طراز
این همه باد و بود تو خواب است
خواب را حکم نی مگر به مجاز
این همه روز مرگ یکسانند
نشناسی زیکدیگر شان باز
(دیوان، ص 121)
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
که به گور اندرون شدن تنهاست
(دیوان، ص 121)
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرود کردند
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها برآوردند
(دیوان، ص 122)
مرده نشود زنده، زنده به ستودان شد
آیین جهان چونین تا گردون گردان شد
(دیوان، ص 158)

10 -خبر مفید هشدار:

ای خواجه این همه که تو بر می دهی شمار
بادام تر و سیکی و بهمان و باستار(8)
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
(دیوان، ص 27)
روی به محراب نهادن چه سود؟
دل به بخارا و بتان طراز؟
ایزد ما وسوسه عاشقی
از تو پذیرد، نپذیرد نماز
(دیوان، ص 127)
این جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است...
کنش او نه خوب و، چهرش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است
(دیوان، ص 123)

11 -خبر مفید توبیخ و سرزنش:

ای غافل از شمار چه پنداری
کت خالق آفرید پی کاری؟
عمری که مر تو راست سرمایه
ویذ است و، کارهات به این زاری
(دیوان، ص 127)
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
زخویش حیف بود گر دمی بود آگاه
به چشمت اندر بالار ننگری تو به روز
به شب به چشم کسان اندرون ببینی کاه
(دیوان، ص 140)
چو گرد آرند کردارت به محشر
فرومانی چو خر بمیان شلکا(9)
(دیوان، ص 1257)
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ما شمنیم
(دیوان، ص 158)
خطاب به دشمن:
خواسته تاراج گشته، سرنهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمه رفته شبان
(دیوان، ص 163)

12-خبر مفید ریشخند و تعریض

با دل پاک مرا جامه ناپاک رواست
بد مر آن را که دل و دیده پلید است و پلشت
(دیوان، ص 157)
هست بر خواجه پیخته ز فتن
راست چون بر درخت پیچد سَن (10)
این عجب تر که می نداند او
شعر از شعر و خن را از خن(11)
(دیوان، ص 98)
بسا کسا که بره است و فرخشه(12) بر خوانش
بسا کسا که جوین نان هم نیابد سیر
(دیوان، ص 94)

13-خبر انکاری(تأکیدی)

هنگامی که شنونده، خبر را منکر باشد؛ گوینده آن را با ادات، واژه ها و عبارات بیشتری مؤکد می گرداند:
مرد مرادی نه همانا که مرد
مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد
(دیوان، ص 106)
رودکی در این بیت می داند که شنونده پس از آگاهی از مرگ مرادی، به هیچ روی نخواهد پذیرفت که او نمرده است، زیرا نمی تواند کسی در همان زمان که مرده است نمرده باشد؛ پس خبر را با به کار گرفتن «همانا» و جدا نمودن« نه» از «مرد» مؤکد نموده است؛ یعنی مرادی مردی است چنان والا که اگر به تن مرده باشد، هرگز به جان و به نام نخواهد مرد.
جهان این است و چونین بود تا بود
و همچونین بود اینند یارا
(دیوان، ص 13)
تأکید با تکرار فعل برای کسی که تغییرات روزگار را باور ندارد.

14-خبر مفید اظهار شگفتی:

ابری پدید نی و کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری
(دیوان، ص 103)
مقصود دل گرفتگی حاصل از غم و اندوه است که احساس تیرگی و تاری جهان به آدمی دست می دهد.

15-خبر مفید نهی:

به زلف چوگان نازش همی کند تو بدو
ندیدی آنکه او را که زلف چوگان بود
(دیوان، ص 111)
یعنی: نازش مکن.
مهر خواهی زمن و، بی مهری
هُده خواهی زمن و، بیهده ای
(دیوان، ص 166)
یعنی: این گونه مباش.
این خبرهای بلاغی مشتی بود نمونه خرواری از اشعار گمشده و پیدای رودکی که بسآمدشان نسبت به جمله های انشایی بلاغی مانند پرسشی، امری، نهی، ندایی و... بیشتر است و از این نظر به قرآن کریم مانندگی دارد.
البته اصل در جمله بر خبری بودن است و جمله های انشایی نیز از خبر سرچشمه دارند و به همین سبب هر جمله انشایی را می توان به تأویل خبری برد؛ پس در واقع انشا یعنی خبر مؤول و جمله های خبری نیز آنگاه هنری(بلاغی) می شوند که از آنها به جای جمله های انشایی بهره می بریم؛ یعنی در جایی که از جمله ای انشایی می باید بهره جست، جمله خبری را به کار می آوریم تا شیوه ای هنری در آنها نمایان شود.

نتیجه گیری

همان گونه که نظر ادیبان در مقدمه آمد، آنها بیشتر به بدیع و بیان در شعر رودکی اشاره نموده اند؛ در حالی که در این نوشتار، بخشی از علم معانی(جملات خبری) باز نموده و معین گردید که توجه رودکی به این گونه نیز کم نبوده و اگر مباحث دیگر علم معانی مانند: جمله های هنری انشایی، احوال مسندالیه و مسند، حصر و قصر، اطناب، ایجاز، مساوات و فصل و وصل و... بدان افزوده می شد، بسیار حجیم تر می گشت و جای شگفتی نیست؛ چون رودکی با آیات ناب نُبی و شعر عرب آشنا بوده، ضمن آنکه ملکه فصاحت و بلاغت را هم از خدای تعالی به غنیمت داشته است.

پی نوشت ها :

1-عبدالقاهر جرجانی در دلایل الاعجاز بر قواعد فنی بلاغت تأکید دارد و در اسرار البلاغه بر قوانین روان شناختی بلاغت.
2- شعرهایی که از رودکی نقل می شوند، همگی از کتاب کلیات دیوان، زیر نظر: ی.براگینسکی، اقتباس گردیده اند.
3- پرگاله: وصله جامه(برهان).
4-به آور: به یقین(برهان).
5- کبت: زنبورعسل(برهان).
6-مدخلان: لئیمان(معین).
7-آنکه اسهال دارد و آلوده کاری کند.(معین)
8-باستار:فلان و بهمان(برهان).
9-گل سیاه چسبنده(برهان).
10-گیاه عشقه(معین).
11-خانه زیرزمینی(معین).
12-فرخشه: نوعی شرینی که آن را با مغز بادام سازند(برهان).


1-رضازاده«نوشین»، غلامحسین. اصول علم بلاغت. چاپ اول، تهران: انتشارات الزهرا، 1367.
2-رودکی، ابوعبدالله جعفر بن محمد. کلیات دیوان. زیر نظر: ی.براگینسکی، چاپ سوم، تهران: کتاب فروشی فخر رازی، 1368.
3-ریچاردز، آی. ا. فلسفه بلاغت، ترجمه علی محمدی آسیابادی، چاپ اول، تهران: نشر قطره، 1382.
4-زرین کوب، عبدالحسین. با کاروان حلّه. چاپ ششم، تهران: انتشارات علمی،‌1370.
5-شعار، جعفر و حسن انوری. گزیده اشعار رودکی. چاپ دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر،‌1366.
6-شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی، چاپ چهارم، تهران: انتشارات آگاه، 1370.
7-شمسیا، سیروس. معانی، دانشگاه پیام نور، 1379.
8-__،__. نقد ادبی و... چاپ اول، تهران: انتشارات فردوس، 1378.
9-صائب تبریزی، میرزا محمدعلی. دیوان، به کوشش محمد قهرمان، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.
10-صفا، ذبیح اله. تاریخ ادبیات ایران(خلاصه جلد اول و دوم). چاپ سوم، تهران: چاپخانه رامین، 1362.
11-ضیف، ‌شوقی. تاریخ و تطور علوم بلاغت. ترجمه محمدرضا ترکی، چاپ اول، تهران: سازمان سمت، 1383.
12-علوی مقدم، محمد و رضا اشرف زاده. معانی و بیان. چاپ اول، تهران: سازمان سمت، 1376.
13-کزازی، میرجلال الدین. معانی(زیباشناسی سخن پارسی). چاپ سوم، تهران: کتاب ماد، 1373.
14-همایی، جلال الدین، معانی و بیان. چاپ اول، تهران: مؤسسه نشر هما، 1370.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.